ٹیسٹنگ بلوگ برائے تدوین و ترجمہ

2013-12-25

چلم سے استور

چلم سے استور کے راستے میں۔

استور پاکستان کے علاقے گلگت-بلتستان کے ضلع استور کا صدر مقام ہے۔
Share:

دریائے ہنزہ، قراقرم ہائی‌وے سے

قراقرم ہائی وے، ہنزہ۔ تصویر 2008 کی ہے۔

دریائے ہنزہ پاکستان کے شمالی علاقوں ہنزہ اور نگر کا اہم دریا ہے۔ بہت زیادہ مٹی اور چٹانی ذروں کی آمیزش کی وجہ سے یہ بہت گدلا ہے۔ مختلف گلیشیر اور خنجراب اور کلک نالے اسکی بنیاد ہیں۔ پھر اسی میں نلتر نالہ اور دریائے گلگت ملتے ہیں۔ بلآخر یہ دریائے سندھ میں مل جاتا ہے۔ شاہراہ ریشم اس دریا کے ساتھ چلتی ہے۔ (http://ur.wikipedia.org/wiki/دریائے_ہنزہ)

ہنزہ شمالی پاکستان کا ایک علاقہ ہے۔ اسے وادی ہنزہ بھی کہتے ہیں۔ یہ گلگت سے شمال میں نگر کے ساتھ اور شاہراہ ریشم پر واقع ہے۔ یہ چھوٹی چھوٹی بستیوں کا مجموعہ ہے۔ سب سے بڑی بستی کریم آباد ہے۔ سیاحوں کا یہ بڑا مرکز ہے۔ راکاپوشی کا نظارہ بہت دلفریب ہے۔پاک فوج میں ملازمت اور سیاحوں کی خدمت سب سے بڑا زریعہ روز گار ہے۔ دریائے ہنزہ اسکے ساتھ سے گزرتا ہے۔ یہاں کے لوگوں کی زبان وخی اور بروشسکی ہے۔ لیکن یہاں کے لوگ شینا زبان بھی بولتے ہیں۔ تین جغرافیائی حصوں، یعنی مرکزی ہنزہ، وادی گوجال اور شیناکی پر مشتمل وادی ہنزہ منفرد ثقافتوں اور سیاحتی مقامات کا مرکز ہے. مشہور سیاحتی مقامات میں قلعہ بلتت، قلعہ التت، بوریت جھیل، دریائے ہنزہ کی حادثاتی بندش سے وجود میں آنے والی ٢٢ کلومیٹر گوجال جھیل، پھسو گلیشر، درہ خنجراب، درہ منتکا، گلمت، التر کی پہاڑی اور وادی شمشال شامل ہیں. (http://ur.wikipedia.org/wiki/ہنزہ)
Share:

2013-12-10

مسجد وزیر خان - 2010


در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ، محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔ آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔
Share:

شیوسر جھیل، دیوسائی - 2008


در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ، محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔ آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔
Share:

موڈل ٹاؤن پارک - اپریل 2009 - تصویر 25


در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ، محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔ آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔
Share:

موڈل ٹاؤن پارک - اپریل 2009 - تصویر 39


در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ، محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔ آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔
Share:

موڈل ٹاؤن پارک - اپریل 2009 - تصویر 18

در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ، محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔ آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔
Share:

2013-10-15

راکاپوشی

راکاپوشی، شاہراہ قراقرم سے۔
در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ،  محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔  آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔ 
Share:

پسّو کیتھیڈرلز

پسّو کیتھیڈرلز یا پسّو کونز کا منظر، قراقرم ہائی‌وے سے۔
در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند۔ شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند۔ اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد۔ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت۔وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن۔اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت ۔ ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي ۔ يكى از ملوك خراسان ،  محمود سبكتكين را در عالم خواب ديد كه جمله وجود او ريخته بود و خاك شده مگر چشمان او كه همچنان در چشمخانه همي گرديد و نظر مي كرد۔ ساير حكما از تاويل اين فرو ماندند مگر درويشي كه بجاي آورد و گفت : هنوز نگران است كه ملكش با دگران است۔ ملك زاده اي را شنيدم كه كوتاه بود و حقير و ديگر برادران بلند و خوبروي ۔ باري پدر به كراهت و استحقار درو نظر مي كرد ۔ پسر بفراست استيصار بجاي آورد و گفت : اي پدر ، كوتاه خردمند به كه نادان بلند ۔ نه هر چه بقامت مهتر به قيمت بهتر ۔ اشاة نظيفة و الفيل جيفية۔  آورده اند كه سپاه دشمن بسيار بود و اينان اندك ۔ جماعتي آهنگ گريز كردند۔ پسر نعره زد و گفت : اي مردان بكوشيد يا جامه زنان بپوشيد ۔ سواران را به گفتن او تهور زيادت گشت و بيكبار حمله آوردند ۔ شنيدم كه هم در آن روز بر دشمن ظفر يافتند۔ ملك سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرتف و هر روز نظر بيش كرد تا وليعهد خويش كرد۔ برادران حسد بردند و زهر در طعامش كردند۔ خواهر از غرفه بديد ، دريچه بر هم زد ۔ پسر دريافت و دست از طعام كشيد و گفت : محال است كه هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان بگيرند۔ طايفه ي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و لشكر سلطان مغلوب ۔
Share:

2013-10-13

ایک نئی پوسٹ

نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ نئی ٹمپلیٹ ٹیسٹ کرنے کے لئے ایک نئی پوسٹ۔ تصویر دیوسائی کی ہے۔
Share:

2013-09-21

مالم جبّہ (2007)

یہ سوات میں مالم جبّہ سکی ریزورٹ کی تصویر ہے جو میں نے ستمبر 2007 میں کھینچی تھی۔

اردو وکیپیڈیا سے: مالم جبہ ایک سیاحتی اور تفریحی مقام ہے جو ضلع سوات، خیبر پختونخوا ، پاکستان میں واقع ہے۔ یہ اسلام آباد سے 314 کلو میٹر اور سیدو شریف سے 51 کلو میٹر دور ہے۔

مالم جبہ پاکستان میں برف کے کھیل اسکی کا واحد مرکز ہے۔ یہاں چیر لفٹ اور محکمہ سیاحت کی قیام گاہ بھی واقع ہے۔ 
Share:

2013-08-10

تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام

تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام تصویر کے بغیر ایک طویل عنوان والا پ پ پ پ پ پ پ پ پ پ پیغام۔
Share:

2013-08-09

تصویر کے ساتھ پیغام

یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ یہ اردو میں تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل ہے۔ 
یہ تصویر میں نے 2007؁ میں کھینچی تھی۔
Share:

تصویر کے بغیر پیغام

یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے، اس میں تصویر شامل نہیں ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ یہ اردو میں ایک تجرباتی پیغام ہے۔ 
Share:

Definition List

Contact

Pages

Support